جدول جو
جدول جو

معنی ابن جلاب - جستجوی لغت در جدول جو

ابن جلاب(اِ نُ ؟)
نام فقیهی شافعی، مؤلف کتاب تقریع. وفات 214 ه. ق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجلاب
تصویر انجلاب
کشیده شدن از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُ بِ)
ابواسحاق ابراهیم. از خاندان داود بن علی بن داود بن خلف اصفهانی. فقیه بمذهب جد خویش داود. و از کتب اوست: کتاب الاختلاف. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
کشیده شدن از جایی بجایی دیگر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رانده شدن. انسیاق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوبکر احمد بن علی. از مشاهیر فقها و محدثین شافعیه، از مردم روذراور. او بهمدان هجرت کردو منصب مفتی یافت و هم بدانجا به سال 398 ه. ق. درگذشت. ولادت وی به سال 308 بوده است. او راست: کتاب السنن. کتاب معجم الصحابه. کتاب ما لایسع المکلف جهله. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
جنسی از خرما. (مهذب الاسماء). نوعی از رطب بغایت نیکو
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مِ)
ماه نو. (منتهی الارب) ، بخشیدن کسی را بنا یا چیزی که بدان بنا کند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ وَلْ لا)
ابوالعباس احمد بن محمد مصری. فقیه نحوی. او راست: کتاب المقصور و الممدود و کتاب الانتصار و در آن اقوال سیبویه را تأیید و آراء مبرد راتضعیف کرده. وفات او به سال 332 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَلْ لا)
ابوبکر حسن بن علی نهروانی شاعر. یکی از ندمای معتضد خلیفۀ عباسی. وفات به سال 318 ه. ق. و او را اشعار رائقه است، ازجمله قصیده ای است در رثاء گربۀ خویش که کبوتران همسایه را خورده و همسایه او را بقصاص بکشته است. گویند در این مرثیه از گربه و قتل او به ابن معتز و کشته شدن او کنایت کرده است و از آن قصیده است:
یا هرﱡ فارقتنا و لم تعد
و کنت عندی بمنزل الولد
فکیف ننفک ّ عن هواک و قد
کنت لنا عده من العدد
تطرد عنا الأذی ̍ و تحرسنا
فی الغیب من حیه و من جرد (کذا)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ غُ)
امیر سعدالدین ابراهیم بن عبدالرزاق اسکندرانی. یکی از امراء مصر، پدر و جد او در اسکندریه مقام وزارت داشته اند و مولد او بشهر مزبور بوده است. جمال الدین محمود او را بقاهره خواند و مقام کاتبی ملک ظاهر برقوق بدو دادند. پس از مرگ برقوق در زمان ملک ناصر ادارۀ کلیۀ امور دولت بدو مفوض گشت و برادر خود فخرالدین را نیز از اسکندریه طلب کرد و مناصب دولتی را دو برادر میان خود بخش کردند و کار او بجائی رسید که مدتی ملک ناصر را از سلطنت خلعو برادر او ملک منصور را بجای او نصب کرد و باز ملک منصور را معزول کرد و ناصر را بپادشاهی برداشت، آنگاه که دیوان کتابت ملک برقوق بدو مفوض گشت منتها بیست سال داشته است و در 808 ه. ق. وفات یافت و با طنطنه و جلالی بی نظیر جنازه او را تشییع و دفن کردند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
از فقها و روات مذهب مالک. او را تعلیقاتی است. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَ / شِ)
ابوالطیب ابراهیم بن محمد بن الشهاب. متکلم معتزلی، شاگرد بلخی و خیاط و غیر آن دو. وفات او بعد از 350 ه. ق. است در سن پیری. و او راست: کتاب مجالس الفقهاء و مناظراتهم قرب چهارصد ورقه. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ صَ)
نجم الدین ابوالفتوح احمد بن محمد. حکیم و طبیب ایرانی، اصلاً از مردم همدان و پرورش او به بغداد بوده و از بغداد به دمشق هجرت کرده و تا آخر عمر بدانجا بزیسته است. وفات او بعد از 540 ه. ق. است. او راست مقاله ای در شکل چهارم از اشکال اربعۀ قیاس و کتاب الفوزالاصغر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ)
ابوالحسن علی بن بلال بن معاویه بن احمد المهلبی. از فقهاء شیعه. او راست: کتاب الرشد و البیان. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَوْ وا)
ابوالحسن علاءالدین علی بن هلال. خوشنویس عرب. وفات 413 یا 423 ه. ق. و چون پدر او دربان قاضی بغداد بود او را ابن البواب و ابن الستری نیز گویند. خط ریحانی و خط محقق اختراع اوست. 64 قرآن بخط خویش نوشته و یکی از آنها را که بخط ریحانی است سلطان سلیم عثمانی بمسجد لاله لی (لعل علی) قسطنطنیه هدیه کرده و هم اکنون موجود است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَرْ را)
کنیت دو برادر از رجال دولت عباسی: 1- علی بن عیسی بن داود. (رجوع به ابوالحسن علی بن عیسی بن داود شود). او از سال 300 ه. ق. تا چهار سال وزارت خلیفه داشت و در آن مدت بجرح و تعدیل خراج و ارتفاعات پرداخت لکن بعلت تقلیل صلات و مشاهرات، سپاهیان بدشمنی او برخاستند و ازاینرو در سال 304 معزول و محبوس گشت. در 308 خلیفه باز او را بقبول منصب وزارت خواند و او نپذیرفت. و در 311 و 312 گرفتار حبس و نفی گردید. و کرت دیگر به سال 314 بمقام وزارت ارتقا یافت و دو سال وزارت راندو در 316 مستعفی شد. پس از آن دو بار الراضی بالله منصب پیشین او را بدو دادن خواست و او امتناع ورزید. 2- عبدالرحمن بن عیسی. او در خلافت راضی به سال 324 ه. ق. سه ماه وزیر بود و آنگاه که برادر او علی را بازداشتند او را نیز محبوس و مصادره کردند. باز در عهد متقی بی نام وزارت متصدی همه اعمال دیوانی بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
به عربی شعر می گفته است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَزْزا)
ابوجعفر احمد بن ابراهیم بن علی بن ابی خالدقیروانی. از اطبای بزرگ مغرب در قرن چهارم هجری. پدر و عمش نیز طبیب بوده اند. او از شاگردان اسحاق بن سلیمان اسرائیلی است و بیش از هشتاد سال بقناعت و گوشه گیری بزیسته است و برخلاف دیگر اطبای مغرب از قرب سلاطین محترز بوده و بقول حاجی خلیفه در حدود 400 ه. ق. وفات کرده است. گویند کتب طبی او پس از مرگ در حدود بیست و پنج قنطار برآمد. مشهورترین کتاب او در طب زادالمسافر است که بلاتینی و یونانی ترجمه شده، و کتابی از او در اختصار قانون ابوعلی در کتاب خانه پاریس به نمرۀ 1056 موجود است. و از کتب اوست: الاعتماد (در ادویۀ مفرده). بغیه (درقرابادین یا ادویۀ مرکبه). کتاب العده فی طول المده. کتاب التعریف بصحیح التاریخ (در تراجم علمای عصر). رساله فی النفس و فی ذکر اختلاف الاوائل فیها. کتاب فی المعده و امراضها و مداواتها. طب الفقراء. رساله فی ابدال الادویه. کتاب فی الفرق بین العلل التی تشتبه اسبابها و تختلف اعراضها. رساله فی التحذر من اخراج الدم من غیر حاجه. رساله فی النوم و الیقظه. مقاله فی الجذام و اسبابه و علاجه. کتاب الخواص. نصایح الابرار. کتاب المختبرات. کتاب فی نعت الاسباب المولده للوباء فی مصر وطریق الحیله الدفع ذلک و علاج ما یتخوف منه. رساله ای در زکام و علاج آن. رساله فی الاستهانه بالموت. مجربات فی الطب. رساله فی المقعده و اوجاعها. کتاب المکلل فی الادب. کتاب البلغه فی حفظ الصحه. مقاله فی الحمّیات. کتاب اخبارالدوله در ظهور مهدی بمغرب. برحسب قول تمیمی و تیفاشی او صاحب کتابی در احجار بوده. و ابن جزار را گاهی بعنوان احمد و گاهی بعنوان ابن الجزار نام برده اند. و ابن بیطار در کتاب خویش تقریباً سی بار از کتاب دیگر ابن جزار به نام کتاب السموم نقل دارد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جِ جِ)
کنیت ابوبکر محمد بن زکریای رازی، طبیب متوفی 311 ه. ق. (تاج العروس). و این کنیت برای محمد زکریا در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
به سال 213 ه. ق. به همدستی عبدالسلام بمخالفت مأمون خلیفه قیام کرد و بزمان معتصم والی مصر را بکشت و در 214 معتصم به مصر رفت و عبدالسلام و ابن جلیس را مقتول کرد و ف تنه مصر بنشاند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جُ)
صالح. او را پنجاه ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
او را پنجاه ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ خَشْ شا)
ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادی. وفات 567 ه. ق. ادیب و نحوی معروف. او در منطق و فلسفه و حساب و هندسه نیز استاد بود و خط نیکو مینوشت و کتابخانه ای بزرگ داشت و به عمر خویش زن نکرد. ابوسعد سمعانی و ابواحمد بن سکینه و ابومحمد بن اخضر از شاگردان اویند. کتاب جمل عبدالقاهر جرجانی و لمع ابن جنی را شرح کرده و کتابهای دیگر نیز داشته است
لغت نامه دهخدا
(اِنُ ؟)
خر. حمار. خر اولاغ. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
باران. (مهذب الاسماء). ابن السحاب. مطر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَلْ لا)
ابوالحسن علی بن سلار، ملقب به ملک العادل سیف الدین و یا ابومنصور علی بن اسحاق، معروف به ابن سلار. وزیر ظافر عبیدی صاحب مصر. اصلاً ایرانی نژاد و از اکراد زراری است. او در رجب 543 ه. ق. بمقام وزارت ارتقا یافت و ابن خلکان گوید در جای دیگر یافتم که ملک ظافر در اوّل نجم الدین ابوالفتح سلیم بن محمد بن مصال را بوزارت گزیده بود و ابن سلار بطلب این مقام در شعبان 544 بقاهره لشکر کشید و ابن مصال چون خبر وصول ابن سلار به اسکندریه شنید به جیزه پناهید و ابن سلار بقاهره درآمد و زمام امور به دست گرفت و ملقب به عادل و امیرالجیوش گردید، ابن مصال جماعتی را از مغاربه و غیر آنان بمقابلۀ ابن سلار تحشید کرد، و عادل به دلاص بحرب وی شد و عساکروی بشکست و ابن مصال را بکشت و سر او بر نیزه کرد وبه بیستم ذی قعده همین سال بقاهره بازگشت و مستمراًتا آنگاه که کشته شد وزارت داشت. ابن سلار مردی شجاع و کاری و مائل به ارباب عقل و صلاح و شافعی مذهب بود. عده ای مساجد بقاهره بساخت و باز ابن خلکان گوید در ظاهر شهر بلبیس مسجدی دیدم که بدو منسوب بود و آنگاه که ابوطاهر احمد سلفی باسکندریه شد و در آنجا اقامت گزید ابن سلار از اکرام او چیزی فرونگذاشت و مدرسه ای بدانجا بنا کرد و تدریس آن باحمد محول داشت و شافعی مذهبان را جز این مدرسه ای در اسکندریه ندیدم. با این همه ابن سلار مردی جائر و ظالم بود چنانکه گویند وقتی که او هنوز فردی سپاهی بود نزد موفق ابوالکرم بن معصوم تنیسی مستوفی دیوان رفت و از غرامتی که بر او نهاده بودند شکایت برد و مناظرۀ آنان دراز کشید، ابوالکرم گفت سخن تو بگوش من فرونشود و او از این گفتار کینۀ موفق بدل گرفت و آنگاه که بوزارت رسید او را دستگیر کرد و فرمان داد میخی طویل در یک گوش او فروکوفتند تا از گوش دیگر سر بیرون کرد و هر بار که او فریاد کرد ابن سلار گفتی اکنون سخن من در گوش تو فروشد وسپس امر داد تا او را بیاویختند. آنگاه که بلاره مادر ابوالفضل عباس بی ابن الفتوح بن یحیی بن تمیم بن معز بن بادیس صنهاجی با پسر خردسال خود از افریقیه بدیار مصر شد عادل مذکور او را بزنی کرد و عباس را چون فرزندی در خانه میداشت. زمانی که این پسر بزرگ شد عادل اورا بجهاد به شام فرستاد و اسامه بن منقذ با او بود، اسامه او را بفریفت و بتطمیع وزارت بکشتن عادل برانگیخت و او چون بازگشت در محرم 548 عادل را در خانه خویش به دست نصر پسر خود در بستر بکشت. ابن خلکان راجعبه پدر علی بن سلار گوید او در خدمت سقمان بن ارتق صاحب قدس بود وقتی که افضل امیرالجیوش، بیت المقدس را ازسقمان بستد گروهی از عساکر سقمان بدو پیوستند که ازجملۀ آنان سلار پدر عادل مذکور بود و افضل او را برکشید و لقب سیف الدوله داد و پسر او عادل را در جملۀصبیان حجر درآورد و صبیان حجر هر یک اسبی و عده ای داشتند که بمحض ارجاع خدمتی بدانان، حاضرالسلاح و مهیای کار بودند مانند داویه و استبار (کذا، و شاید: اسپتار یا اسپدار و یا اسکدار) رفته رفته حافظ خلیفه بر مرتبت او بیفزود تا ولایت اسکندریه بدو داد. و لقب عادل رأس البغل بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
شاگرد بطولس و یکی از صنّاع آلات فلکی است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
ابن جلای مرسی. نام طبیبی مشهور در خدمت منصور. (لکلرک)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
شناختۀ هر کس. (مهذب الاسماء). شناخته.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ کُلْ لا)
عبداﷲ بن محمد بن کلاب القطان. از متکلمین بابیۀ حشویه. او را با عباد بن سلیمان مناظرات بوده. و ابن کلاب گوید کلام خدا خدای است. و عباد گوید که ابن کلاب در این قول ترسا باشد. ابوالعباس بغوی گوید در دارالروم (ظ. به بغداد) بجانب غربی نزد فثیون نصرانی رفتم و در ضمن نام ابن کلاب بمیان آمد و گفت ابن کلاب این رأی را از من فراگرفت و اگر او بمانده بود ما مسلمانان را ترسا کردیمی، و بغوی گوید محمد بن اسحاق طالقانی از فثیون پرسید شما مسیح را چه دانید؟ گفت همانکه قرآن را مسلمانان اهل سنت دانند. و از ابن کلاب است: کتاب الصفات. کتاب خلق الافعال. کتاب الرد علی المعتزله. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ لُب ب)
ابوسعید فرج بن قاسم بن احمد تغلبی اندلسی. از مشاهیر علما و شعرای آنجا. مولد او در 701 ه. ق. بغرناطه و وفات در 782. وی در مدرسه نصریه تدریس میکرد و او را فتاوی مشهوره است و پاره ای تصانیف و اشعاری لطیف دارد. و از اوست:
خذوا للهوی من قلبی الیوم ما ابقی
فما زال قلبی کله للهوی رقاً
دعواالقلب یصلی فی لظی الوجد ناره
فنار الهوی الکبری و قلبی هو الاشقی.
و این اقتباسی لطیف است از قرآن کریم.
لغت نامه دهخدا